html> ♥♥♥♥جملات و داستان های عاشقانه♥♥♥♥

دحتروپسری باسرعت120کیلومتر سوار موتور سیکلت بودن دخترگفت اروم تر برو من میترسم  پسر گفت نه داره خوش میگذره دختر گفت اصلام خوش نمیگذره توروخداخواهش میکنم خیلی وحشتناکه پسر گفت پس بگودوسم داری دختر گفت باشه باشه دوستت دارم حالا خواهش میکنم آروم تر  پسرگفت حالا بغلم کن پسر گفت میتونی کلاه ایمنی منوبذاری روی سرت داره اذیتم میکنه و........                                                  روزنامه های روز بعد.موتور سیکلتی باسرعت120 کیلومتر برساعت به ساختمان اثابت کرد موتور سیکلت دونفر سرنشین داشت اما تنها یک نفر نجات یافت ** حقیقت این بودکه اول سرپایینی پسره متوجه شدترمز بریده اما نخواست دختره بفهمه و درعوض خواست یه بار دیگه ازدختره بشنوه که دوستش داره (برای اخرین بار)                                                   



برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 16 خرداد 1393برچسب:, | 1:54 | نويسنده : 0 |

می توانید صادقانه بگویید که اگر شما این شعر را تا آخر بخوانید اشک تان جاری نمی شود؟ به نظر من که خیلی دردناک است!!!!

 

 

 

پسر گرسنه اش می شود ، شتابان به طرف یخچال می رود
در یخچال را باز می کند

عرق شرم ... بر پیشانی پدر می نشیند
پسرک این را می داند
دست می برد بطری آب را بر می دارد

 



برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 14 خرداد 1393برچسب:, | 22:38 | نويسنده : 0 |

بعضی وقتا سکوت میکنی  چون انقد ناراحتی که نمیخوای حرف بزنی  بعضی وقتا سکوت میکنی چون واقعا حرفی برای گفتن نداری بعضی وقتا سکوت یه اعتراضه گاهی ام انتظار اما بیشتر وقتا سکوت واسه اینکه هیچ کلمه ای نمیتونه غمی رو که تو وجودت داری توصیف کنه بزا سکوت قانون زندگیم باشه...............................



برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 14 خرداد 1393برچسب:, | 19:22 | نويسنده : 0 |

پسری از خونه زد بیرون و رفت خونه ی دوسش بهش گفت با خانوادم دعوام شده اگه میشه یک ماه مهمونت باشم دوسش با کماله میل میپذیره و  میگه قدمت روی چشم بعد از یک ماه پسر سره کوچه به دختری تیکه میندازه دوساش بهش میگن این دختر خواهره همون دوستته که یک ماه تو خونش مهمون بودی پسر عذاب وجدان شدیدی میگیره و با خودش کلنجار میره که چیکار کنه و در آخر تصمیم میگیره موضوع رو به دوستش بگه میره پیشه دوسشو با شرمندگی میگه نمیدونم چجوری بگم رفیق من به خواهرت تیکه انداختم ولی نمیدونسم خواهره تو هس و الان خیلی پشیمونم دوسش میاد بغلش میکنه و میگه بنازم به رفیقی که یک ماه تو خونم بوودو نفهمید خواهرم چه شکلیه



برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 14 خرداد 1393برچسب:, | 18:25 | نويسنده : 0 |

دُختری پشت یک هزار تومنی نوشته بود:

پدرم واسه همین پولی که پیش توست 

مرا یک شب به دست صاحب خانه مان سپرد..

خدایا چقدر میگیری شب اول قبر قبل از 

اینکه تو سوال کنی من بپرسم چــــــــــــــــــــراا؟؟؟ 



برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 11 خرداد 1393برچسب:, | 22:55 | نويسنده : 0 |

 یه زن و شوهر عاشق اما فقیر سر سفره شام نشستند غذاشون خیلی مختصر و کم بود که یک نفر را به زور سیر میکرد مرد به خاطر اینکه زنش بیشتر غذا بخوره گفت بیا چراغ را خاموش کنیم و توی تاریکی بخوریم زن قبول کرد چند دقیقه چراغها را خاموش کردند ولی بعد که روشن کردند غذاها دست نخورده توی ظرف مونده بود.



برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 11 خرداد 1393برچسب:, | 22:40 | نويسنده : 0 |

دختری به کوروش کبیر گفت:من عاشقت هستم....

 کوروش گفت:لیاقت شما برادرم است که از من

 زیباتر است و پشت سره شما ایستاده،دخترک 

برگشت و دید کسی‌ نیست. کوروش گفت:اگر عاشق

 بودی پشت سرت را نگاه نمی‌کردی@@@

 



برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 11 خرداد 1393برچسب:, | 22:20 | نويسنده : 0 |

 پسربه دخترگفت دوسم داری؟؟؟ دختر گریه کردمیخواس بره که پسردسشوگرفت و اشکاشوپاک کردوگفت اگه دوسم نداری اشکال نداره مهم اینه ک من دوست دارم وطاقت دیدن گریه توروندارم دخترسرشوپایین انداخت و گفت میدونی چیه؟؟؟؟؟من دوستت ندارم من عاشقتم پسر دسای دخترو ول کردوباقیافه ای غمگین و ناراحت از دختر جداشد دختر داد زدو گفت مگه دوسم نداری چراداری میری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟پسر گفت چون دوستت دارم میخوام تنهات بزارم دختر گفت فک کنم شنیده باشی که میگن عاشقی که تنها باشه توی دنیا نمیمونه ....توکه دوست نداری من بمیرم هان؟؟؟؟؟؟؟؟پسر گفت اونقددوستت دارم که نمیخوام به خاطر من مرتکب گناه بشی  چون میگن عشق یه جور گناهه....دختر گفت اما عشق پاکه......پسر دادزد و گفت عشق پاک دیگ هیج جای دنیا پیدا نمیشهودخترروبرای همیشه تنها گذاشتگریه



برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 10 خرداد 1393برچسب:پسر دختر,عشق,دروغ, | 14:11 | نويسنده : 0 |


ما، نسل بوسه های خیابانی هستیم ، نسل خوابیدن با اس ام اس ، نسل درد و دل با غریبه های مجازی ، نسل غیرت روی خواهر ، روشنفکری روی دختر همسایه ، نسل لایک و پوک از روی قرض ، نسل کادو های یواشکی ، نسل خونه خالی و دعوت شام ، نسل پول ماهانه ی وی پی ان ، نسل صف و دعوا ، نسل هل ، توی مترو ، نسل مانتو های تنگ ، نسل " شینیون " زیر روسری ، نسل شرت " play boy " هنگام سجده ، نسل کارگران پیر مو رنگ کرده برای جوانی و پیشنهاد کار ، نسل شارژهای اینترنی ، نسل " copy , paste " ، نسل عکسای لختی در ساحل دوبی ، نسل جمله های کوروش و دکتر شریعتی ، نسل فتوشاپ ، نسل دفاع از فاحشه ها ، نسل ترس از رقص نور ماشین پلیس ، یادمان باشد ، هنگامی که دوباره به جهنم رفتیم ، بین عذاب هایمان ، مدام بگوییم ، یادش بخیر ، دنیای ما هم همین طوری بود !



برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 8 خرداد 1393برچسب:, | 16:12 | نويسنده : 0 |

آدرس بدم تشریف بیارید یه چای دور هم بزنیم...؟

قلم کاغذ دستت باشه بگم...؟

سر همون خیابونی که دخترای شهرم واسه یه شب جای خلوت منتظر یه 

ماشین  شاسی بلندن...

ماشینی که حاجی برای دور زدن مکه خریده برای پسرش...

اون خیابون و مستقیم بیا ولی چشماتو ببند...

باز که باشه چشات... دلت سنگ میشه...

عادی میشه واست که سر محلمون دختر 9 ساله داره میرقصه و پدرش داره

 دف میزنه واسه هزار تومنی که تو بهش بدی...

مستقیم بیا و هفت هشت دختری و که جلوت دستشونو به سمتت دراز

 کردن و رد کن...

بیا سر کوچه یه مرد 50 ساله تا کمر خم شده توی سطل زباله دیدیش...؟

اون کوچه رو بپیچ بیا تو...

میرسی به یه خونه ای ک زن 21 ساله واسه اینکه عاقبتش مثل دختر

سر خیابون اولی نشه رخت همون حاجی و میشوره ک واسه پسرش

 ماشین شاسی بلند خریده...

نه اینکه که حاجی ماشین لباسشویی نداره نه...

داره ولی از شما چه پنهون حاجی دلش گیره این دخترس...

با خدا عهد کرده تا وقتی یه شب با این دختره نخوابیده رختاشو اون بشوره...

رسیدی مشتی...

بشین پای سفره دلم چای خونه دل من از قهوه تلخ فرانسه هم تلخ تره...

بزن داداشم...

بزن خواهرم نوش جونت...

دخترای گل اگه یه پسر واقعا دوستتون داشته باشه بدون نیازشم دوستتون داره...

مگه شیرین نیاز فرهاد و تامین کرد...

که فرهاد عاشقش شد...

خودتو دریاب اینجا ساده باشی رودست خوردی...

دوست داشتن و خواهشا کثیف نکنین...

آقا پسر گل نیازتو با حرفای قشنگ و پوچ و عشق بازی تو (کت) دختر نکن...

که فکر کنه واقعا دوسش داری...

 

مرد باش نه نامرد...



برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 6 خرداد 1393برچسب:, | 1:58 | نويسنده : 0 |