html> ♥♥♥♥جملات و داستان های عاشقانه♥♥♥♥

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر

پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!



برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 4 خرداد 1393برچسب:, | 19:12 | نويسنده : 0 |

مامان !

 

لحاف من آبی بود ، چرا سفید شده ؟

 

بالشم مثل پنبه بود ، چرا مثل سنگ شده ؟

 

بابا !

 

تو میدونستی از تاریکی میترسم ،

 

چرا لامپورو روشن نکردی ؟

 

مگه داره بارون میاد ؟

 

چرا همه جا بوی خاک میده ؟

 

من دیروز حموم بودم ،

 

چرا منو شستن ؟

 

عشقم !

 

چرا گریه میکنی ؟

 

آروم باش !

 

مگه وقتی زنده بودم ارزشمو فهمیدید .... ؟؟؟؟ !!!!

  



برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 3 خرداد 1393برچسب:, | 15:4 | نويسنده : 0 |

                                                                                                                                                                   زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند.
پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیرزن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت.
این بگو مگوها همچنان ادامه داشت تا اینکه یک روز پیرمرد برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف می کند و آسایش او را مختل می کند ضبط صوتی را آماده کرد و شبی همه سر و صدای خرناس های گوشخراش همسرش را ضبط کرد.
پیر مرد صبح از خواب بیدار شد و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش رفت و او را صدا زد، غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته بود!
از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن، لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او بود!

..............



برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 2 خرداد 1393برچسب:, | 15:28 | نويسنده : 0 |

                                                     

داستان جالب (تجزیه و ترکیب !)

روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه!     پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس    چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟….
بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاکنرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد!
مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی!


                                                                                           



برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 2 خرداد 1393برچسب:, | 2:42 | نويسنده : 0 |


رفتم نشستم کنارش گفتم : برای چی نمیری گـُلات رو بفروشی ؟

گفت : بفروشم که چی ؟ تا دیروز می فروختم که با

پولش آبجی مو ببرم دکتر دیشب حالش بد شد و مُرد ،

با گریه گفت : تو می خواستی گـُل بخری ؟
گفتم : بخرم که چی ؟ تا دیروز می خریدم برای عشقم

امروز فهمیدم باید فراموشش کنم...! اشکاشو که پاک کرد ،

یه گـل بهم داد گفت :بگیر باید از نو شروع کرد.
تو بدون عشقت ، من بدون خواهرم .

                                                                                                                            



برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 2 خرداد 1393برچسب:, | 2:25 | نويسنده : 0 |

پسر جون

 

 

افتخار میکنی هرزه ای؟؟

 

 

افتخار میکنی هر روز با احساس یه دختربازی میکنی؟؟؟؟

 

 

و میری پزشو به دوستات میدی که با اینم اره؟؟؟

 

 

که همه آویزونتن؟؟؟

 

 

افتخار میکنی که بگی اهل تعهد نیستی و دختر واسه بازی دادنه؟؟؟

 

 

هی دختر جون ! با توام هستم !

 

 

افتخار میکنی که هرزه ای ؟؟؟

 

 

افتخار میکنی طرفتو با آهن پاره ی زیر پاش میسنجی ؟؟؟

 

 

افتخار میکنی که همه واسه س.ک.س دنبالتن تو هم بازیشون میدی ؟؟؟

 

 

احساس میکنین که خیلی شاخین که تو یه لحظه با هزار نفرین ؟؟؟

 

 

نه عزیزم

 

 

اینا افتخار نیست

 

 

عقدس ....

 

اخرش به چی می خوایم برسیم !!!!!

 

به لذت چند لحظه ای و یه عمر عذاب وجدان  !!!!!!!

 

 

امید وارم به کسی بر نخوره با  اونایی بودم که این طوری  به دنیا نگاه    

 

 

میکنن یه واقعیته !!!!!!!!!! .......

 



برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 2 خرداد 1393برچسب:, | 1:53 | نويسنده : 0 |

شندیم میگن:وقتی یه دختر بخاطر یه پسر اشک میریزه یعنی واقعا دوسش داره.....                                                                                     اما...وقتی یه پسربخاطر یه دختر اشک میریزه یعنی دیگه هیچوقت نمیتونه کسیو مثل اون دوست داشته باشه                                                               



برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 2 خرداد 1393برچسب:, | 1:36 | نويسنده : 0 |

 

 

 

ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺗﻮ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺯﻧﺪﮔﯿﺶ ﺩﺳﺖﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﺟﺰ ﭘﺪﺭ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﺵ ﮔﺮﻓﺖ.

ﺍﮔﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﮐﻠﻤﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻭ ﺑﻪ ﮐﺴﯽﮔﻔﺖ...

ﺍﮔﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﺮﺩ...

ﺍﮔﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ((ﺗﻮ)) ﭘﺎﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﻏﺮﻭﺭﺵ...

ﺍﮔﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﻃﻌﻢ ﺑﻮﺳﻪ ﺭﻭ چشید ...

.…ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﻭﺟﺪﺍﻧﺖ ﻗﺪﺭ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﻭﻟﯽﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻥ! ﺍﻭﻥ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺭﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ میده!

 



برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 2 خرداد 1393برچسب:, | 1:24 | نويسنده : 0 |

خدایا...

کودکان گل فروش را می بینی!؟

مردان خانه به دوش

دخترکان تن فروش

مادران سیاه پوش

کاسبان دین فروش

محرابهای فرش پوش

زبانهای عشق فروش

انسانهای آدم فروش

همه را می بینی...؟!

می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم

دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد...!!!



برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 1 خرداد 1393برچسب:, | 23:35 | نويسنده : 0 |

 

خندیدن، خوب است

 


   قهقهه، عالی است

 


گریستن، آدم را آرام می کند

 


اما…

 


لعنت بر بغض!

 

 



برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 1 خرداد 1393برچسب:, | 22:55 | نويسنده : 0 |